بيداد رفت لاله بر باد رفته را
يا رب خزان چه بود بهار شكفته را
هر لاله اي كه از دل اين خاكدان دميد
نو كرد داغ ماتم ياران رفته را
جز در صفاي اشك دلم وا نمي شود
باران به دامن است هواي گرفته را
واي اي مه دو هفته چه جاي محاق بود
آخر محاق نيست كه ماه دو هفته را
برخيز لاله بند گلوبند خود بتاب
آورده ام به ديده گهرهاي سفته را
اي كاش ناله هاي چو من بلبلي حزين
بيدار كردي آن گل در خاك خفته را
گر سوزد استخوان جوانان شگفت نيست
تب موم سازد آهن و پولاد تفته را
يارب چها به سينه اين خاكدان در است
كس نيست واقف اينهمه راز نهفته را
راه عدم نرفت كس از رهروان خاك
چون رفت خواهي اينهمه راه نرفته را
لب دوخت هر كرا كه بدو راز گفت دهر
تا باز نشنود ز كس اين راز گفته را
لعلي نسفت كلك در افشان شهريار
در رشته چون كشم در و لعل نسفته رااستاد شهريار------------------------------
فيلم تصويري شعر داغ لاله
[http://www.aparat.com/v/45B1t]
------------------------------