
اومدم تو اين هواى سرد قهوه درست كنم
و كنار شومينه با آرامش قهوه بخورم
و از پنجره بارش برف رو تماشا كنم
ديدم تو خونه نه شومينه داريم
نه قهوه
برفم كه نمياد
هيچى ديگه
نشستم منتظرم شلغما بپزن
- ساناز محمدي
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۶ بازديد
- ۰ نظر

براي ساختن آدم برفي
برف لازم نيست !!!!
يك برخورد سرد كافيست. 
- ساناز محمدي
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۶ بازديد
- ۰ نظر

تنهايى شاخه ى درختى است
پشت پنجره ام
گاهى لباس برگ مى پوشد
گاهى لباس برف مى پوشد
اما ؛ هميشه هست
- ساناز محمدي
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۶ بازديد
- ۰ نظر

برف آمد و پاييز فراموشت شد
آن گريه ي يك ريز فراموشت شد
انگار نه انگار كه با هم بوديم
چه زود همه چيز فراموشت شد
- ساناز محمدي
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۶ بازديد
- ۰ نظر

تنهايي يعني..
.
.
.
.
.
گلوله برف درست كني
اما كسي نباشه بزني بهش!
گلوله ات رو پرت كني يه طرف
- ساناز محمدي
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۶ بازديد
- ۰ نظر

مثل گنجشك ها دوست دارمت
مثل گنجشك هايي كه ميدانند
پاي كدام پنجره اي ؟
نزديك كدام درخت !
مثل گنجشك ها بغض ميكنم
وقتي پنجره را مي بندي
و ميمانم پشت شيشه
زير برف و يخ ميزنم از شب
مثل گنجشك ها دوست دارمت
دانه بريزي يا نريزي
- ساناز محمدي
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۶ بازديد
- ۰ نظر

دست از اين همه باران بردار
براي رسيدن به تو ********رهم باز نميكنم
ميخواهم تنم خيس اين همه باران شود…
دست از اين همه برف بردار
پاهايم كه درمانده شود
به زانو افتاده ميدوم
- ساناز محمدي
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۶ بازديد
- ۰ نظر

بچه بوديم چادر مادرمونو ميگرفتيم
گم نشيم.....
الان موندم بچه ها چجوري
ساپورت ننه شونو ميگيرن؟؟
- ساناز محمدي
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۶ بازديد
- ۰ نظر

بعدا در كتاب هاي تاريخ فرزندانمان
خواهند نوشت كه سلسله
خواستگارها كه بودند ؟
چه كردند ؟
و چرا منقرض شدند ؟
- ساناز محمدي
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۵ بازديد
- ۰ نظر