شبم مي تابه يلدايي
دوباره حسه زيبايي
مي خونم ماه شبها رو
مي گيرم عشق ليلارو
بازم مجنون مي شم با تو
ستاره ديده چشماتو
شب يلداي من هر روز
ميگه از عشق تو با سوز
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۵ بازديد
- ۰ نظر
شبم مي تابه يلدايي
دوباره حسه زيبايي
مي خونم ماه شبها رو
مي گيرم عشق ليلارو
بازم مجنون مي شم با تو
ستاره ديده چشماتو
شب يلداي من هر روز
ميگه از عشق تو با سوز
پاي يلداي دلت يواشكي زمزمه كن
زير لب يه يادي از نور دل فاطمه كن
چشماتو خيره كن و سوره والعصر و بخون
يه دعا برا ظهور پسر فاطمه كن
اللهم عجل لوليك الفرج
(هديه شب يلدا)
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۵ بازديد
- ۰ نظر
آه و واويلا، كه چشمان پيمبر بسته شد
باب وحي و خانۀ زهراي اطهر بسته شد
دست فتنه، باز شد بازوي حيدر بسته شد
هم عزاي مصطفي، هم غربت شيرخداست . . .
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۵ بازديد
- ۰ نظر
جان جهان ز پيكر هستي جدا شده
خاموش، شمع محفل نورالهدي شده
ملك خداست غرق در اندوه و اضطراب
واويلتا عزاي رسول خدا شده
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۵ بازديد
- ۰ نظر
عالم امروز پر از ماتم و رنج و محن است
گرد غم بر سر هر محفل و هر انجمن است
اين چه شور است كه بر پا شده در ارض و سماء
اين چه سوز است كه در سينه هر مرد و زن است
بانگ وفرياد به گوش آيد از افلاك مگر
رحلت ختم رسولان و عزاي حسن است
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۵ بازديد
- ۰ نظر
سلام، غريب تر از هر غريب
سلام، مزار بي چراغ، تربت بي زائر، بهشت گمشده
سلام، آتشفشان صبر، چشمان معصوم
بازوان مظلوم، زبان ستمديده
سلام، سينه شعله ور، جگر سوخته، پيكر تيرباران شده
سلام، امام غريب من
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۵ بازديد
- ۰ نظر
بس كن ساعت
ديگر خسته شدم
آره من كم آوردم ، خودم هم ميدونم كه نيست
آنقدر با صدايت نبودنش را به رخم نكش
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۵ بازديد
- ۰ نظر
رفيق بچه نيست خوابش كني
دونه نيست خاكش كني
قليون نيست چاقش كني
رفيق عشقه بايد يادش كني
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۵ بازديد
- ۰ نظر
دانلود كتاب رمان و داستان جديد دالان بهشت
خلاصه كتاب رمان :
قصه زندگي دختري به نام مهناز است كه
با پسري به نام محمد ازدواج مي كنه و اين دو همديگر دوست دارند
ولي اتفاقاتي ميفته كه از هم جدا ميشن و …
داستان بسيار زيبا و جذاب . كه حتي از چند بار خوندن خسته نميشيد .
قسمتي از اين رمان زيبا:
لحظه هايي در زندگي هست كه توي ذهن آدم حك مي شود.
مثل يك عكس و تصوير هميشه توي ذهن، دست نخورده و ثابت مي ماند
و آدم به گذشته كه بر مي گردد،
درست به روشني روز اول جلوي چشمش نقش مي بندد.
خاطرات روزهاي اول من و محمد چنان روشن توي ذهن من حك شد
كه سال ها بعد هم تازگي روز اول را داشت.
بعدها ياد آن روزها و لحظه ها كه مي افتادم گرماي دست هاي با محبت، زلالي نگاهش،
آهنگ مردانه و مهربان صدايش و عطر تنش چنان توي وجودم مي پيچد
كه احساس مي كردم رويم را كه برگردانم باز در كنارم است.
پشت جلد كتاب: اين منم ، خوشبخت ترين زن دنيا كه در تاريك و روشن جاده اي كه به آسمان وصل ميشود
در حالي كه احساس مي كنم خود بهشت را در كنار دارم، همراه نيمهي ديگر وجودم به دالان بهشت ميروم ..
درباره ي نويسنده:
نازي صفوي متولد تهران با نوشتن رمان "دالان بهشت" با 30 چاپ و پس
از آن "برزخ اما بهشت"به نويسنده اي پر مخاطب تبديل شد.
:::دانلود رمان و داستان جديد دالان بهشت در ادامه مطلب:::
نسخه pdf براي كامپيوتر
http://up.98love.ir/up/mamadzar/romance/Dalane_Behesht_(98LOVE.IR).pdf
نسخه موبايل(اندرويد-جاوا)
http://up.98love.ir/up/mamadzar/romance/Dalane_Behesht_(98LOVE.IR).zip
http://up.98love.ir/up/mamadzar/romance/Dalane_Behesht_(98LOVE.IR).apk
منبع : 98love
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۱۰ بازديد
- ۰ نظر
دانلود كتاب رمان و داستان جديد عسل تلخ
قسمتهايي از متن رمان عسل تلخ :
نيگاش كن مرده شور برده رو چه جوري غور كرده هيچوقت مثل ادم نميمونه كه
محترم: ولش كن بابا چه توقعي ازش داري روز روزشم با يه من عسل نميشه
چشيدش چه برسه به حالا كه جينيگيلي مستونش داره ميره
راضيه كه ان دو را ميپاييد نيشش تا بناگوش باز شد
طوري كه لب و لوچه اش دندان هاي زرد و فاصله دارش را ريخت
بيرون شركت سرش غر زد تو ديگه ********ه هار شدي؟پتياره قرشمال
راضيه ميل بافتني را كنار انداخت و با خلق تنگ جواب داد
وا چرا دق و دليتو سر من خالي ميكتني
دلت از زندي سگيت پره به من چه شوكت كه از دعوا راه انداختن
ابايي نداشت و احساس قلدري ميكرد خيلي غليظ جواب داد
زرشك اخه گوشكوب تو چي هستي كه من بخوام دق و دليمو سرت خالي كنم
:::دانلود رمان و داستان جديد عسل تلخ در ادامه مطلب:::
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۷ بازديد
- ۰ نظر