من همان روز ولادت كه ز مادر زادم
بود زخمت به جگر نعمت مادر زادم
بوده ام هيچ و همه بودم و نبودم از توست
آن زماني كه نبودم ، به غمت دل دادم
به سر كوي تو اي كعبه آمال دلم
باد مي آوردم گر چه دهي بر بادم
قصه عشق تو درسي نه كه در سينه بود
اين حديثي است كه دادند از اول يادم
سالها بود كه در بند تعلق بودم
از زماني كه اسير تو شدم آزادم
خواستم تا كه برآرم سر از اين هفت سپهر
صورت خويش به خاك قدمت بنهادم
نافه آوي صحراي غمت كاري كرد
كز خطا رستم در ملك ختا افتادم
هر چه دارم همه از پاكي مادر دارم
رحمت حق به روانش كه حسيني زادم
پيش از آني كه پدر جانب مكتب بردم
الف قامت عباس تو شد استادم
عيد نوروز من دلشده آن روزي بود
كآتش عشق تو آمد به مباركبادم

- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۱۱ بازديد
- ۰ نظر




