
به يكي ميگن چند درصد دعاهات مستجاب ميشه ؟
ميگه : فقط ۵۰%
ميگن ازكجا فهميدي ؟
ميگه : ازخدا خواستم دامادم خرپول باشه
دامادم خر هست اما پول نداره ! !

- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۷ بازديد
- ۰ نظر

زيباترين تصويري كه در زندگانيم ديدم نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود.
زيباترين سخني كه شنيدم سكوت دوست داشتني تو بود.
زيباترين احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود.
زيباترين انتظار زندگيم حسرت ديدار تو بود.
زيباترين لحظه زندگيم لحظه با تو بودن بود.
زيباترين هديه عمرم محبت تو بود.
زيباترين تنهاييم گريه براي تو بود.
زيباترين اعترافم عشق تو بود....!!!

- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۶ بازديد
- ۰ نظر

دانلود كتاب رمان و داستان جديد رمان شب تقدير
خلاصه ي داستان:
باربد تنها
پسر خانواده در راه بازگشت به خانه با دختري تصادف مي كند
و به جاي رساندن او به بيمارستان، او را به خانه مي برد. دختر جوان دچار فراموشي
شده است. پزشك خانواده پرونده پزشكي تمييزي برايش درست كرد
و به عنوان دختر خانواده ايماني ادعا مي كند او از پله ها افتاده.
باربد از همان ابتدا حاضر به پذيرفتن او به عنوان دختر خانواده و خواهر خود نيست.
دوستش دارد. خانواده براي او شناسنامه مي گيرد و او ايمان مي شود. پزشك خواستگار غزل مي شود و
و به جاي رساندن او به بيمارستان، او را به خانه مي برد. دختر جوان دچار فراموشي
شده است. پزشك خانواده پرونده پزشكي تمييزي برايش درست كرد
و به عنوان دختر خانواده ايماني ادعا مي كند او از پله ها افتاده.
باربد از همان ابتدا حاضر به پذيرفتن او به عنوان دختر خانواده و خواهر خود نيست.
دوستش دارد. خانواده براي او شناسنامه مي گيرد و او ايمان مي شود. پزشك خواستگار غزل مي شود و
بخشي از اين رمان :
دستهايم را روي ميز كوبيدم همه ساكت شدند و به طرف من برگشتند
در حاليكه لبخندي روي لبم نشسته بود گفتم:
در حاليكه لبخندي روي لبم نشسته بود گفتم:
- آتش بس! من حساب مي كنم
سهيل دستهايش را به هم كوبيد و با شعف گفت
- دمت گرم خيلي آقايي
به پيروي از او عرفان و ياشار هم شروع كردند به دست زدن. لبم را به دندان گزيدم
و در حاليكه با چشم به اطراف اشاره مي كردم گفتم:
و در حاليكه با چشم به اطراف اشاره مي كردم گفتم:
- نديد بديدا ابرومون رفت
سهيل همانطور كه دستهايش را به شدت به هم مي كوبيد گفت
- بدبخت واسه ات كلاس گذاشتيم
و. به عقب برگشت و به دو دختري كه در ميز كناري نشسته بودند گفت
- خيلي با معرفت
استينش را كشيدم . عرفان و ياشار به خنده افتادند.
رو به دختر جواني كه با تعجب نگاهمان مي كرد و اماده انفجار بود كردم و گفتم
رو به دختر جواني كه با تعجب نگاهمان مي كرد و اماده انفجار بود كردم و گفتم
-شرمنده ام خانم.
چشم چرخاند و گفت:
- خواهش مي كنم
ياشار صدايش را پايين اورد و ارام گفت
- كي مي ره اين همه راه رو؟
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۶ بازديد
- ۰ نظر

دانلود كتاب رمان و داستان جديد ايراني طنين
قصه ما قصه دختريه كه مثل خيلي از دخترهاي اطراف ماست.
شايد مثل خيلي از خود ما كسي كه خيلي جاها ديديمشون و دوستشون داريم
سادگيشون رو ، رو راستيشون رو ، همونهايي كه از اينكه روي زمين خاكي بشينن ترسي ندارن
و دلشون مي خواد بوي آدم داشته باشن …
شايد مثل خيلي از خود ما كسي كه خيلي جاها ديديمشون و دوستشون داريم
سادگيشون رو ، رو راستيشون رو ، همونهايي كه از اينكه روي زمين خاكي بشينن ترسي ندارن
و دلشون مي خواد بوي آدم داشته باشن …
دختر قصه ما دختر شاه پريون نيست نمي خواد هم باشه اما مي خواد
دنيا رو با دستهاي خودش بسازه ، آرزوهاي بزرگ داره ، ايده آل گراست
و مي خواد اصول اخلاقي زندگي رو خودش بسازه …
دنيا رو با دستهاي خودش بسازه ، آرزوهاي بزرگ داره ، ايده آل گراست
و مي خواد اصول اخلاقي زندگي رو خودش بسازه …
اما قبل از اينكه به خودش بياد خودش رو در وسط مرداب گناه مبينه
:::دانلود رمان و داستان جديد ايراني طنين در ادامه مطلب:::
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۶ بازديد
- ۰ نظر

زنه يه سيم كارت ميخره ميخواسته شوهرشو سورپرايز كنه
ازتو آشپزخونه به شوهرش اس ميده :سلام عزيزم خوبي؟؟
شوهرش جواب ميده :سلام گلم خودم بهت زنگ ميزنم
الان عنتر خانم توآشپزخونه ست!!


- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۶ بازديد
- ۰ نظر
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۶ ۵ بازديد
- ۰ نظر

دختره يادش رفته كيبوردش رو فارسي كنه، استاتوس زده :
lk ]rnv phgl hlv,c o,fi...fifi...] rnvhdk[h o,fi
150 تا هم لايك خورده
... ... كامنت پسرها:
...* خيلي زيبا گفتي مثل خودم فكر ميكني
...* چقدر متن پر احساسي بود، تحت تاثير قرار گرفتم
* من اولش مخالف اين جمله بودم
اما وقتي يه خورده فكر كرد ديدم حق با توئه
* زيبا بود، مرسي، Share ميكنم!
يعني يه همچين آدمهايي داريم!!!!!!

- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۶ ۶ بازديد
- ۰ نظر