
دانلود كتاب رمان و داستان جديد رمان شب تقدير
خلاصه ي داستان:
باربد تنها
پسر خانواده در راه بازگشت به خانه با دختري تصادف مي كند
و به جاي رساندن او به بيمارستان، او را به خانه مي برد. دختر جوان دچار فراموشي
شده است. پزشك خانواده پرونده پزشكي تمييزي برايش درست كرد
و به عنوان دختر خانواده ايماني ادعا مي كند او از پله ها افتاده.
باربد از همان ابتدا حاضر به پذيرفتن او به عنوان دختر خانواده و خواهر خود نيست.
دوستش دارد. خانواده براي او شناسنامه مي گيرد و او ايمان مي شود. پزشك خواستگار غزل مي شود و
و به جاي رساندن او به بيمارستان، او را به خانه مي برد. دختر جوان دچار فراموشي
شده است. پزشك خانواده پرونده پزشكي تمييزي برايش درست كرد
و به عنوان دختر خانواده ايماني ادعا مي كند او از پله ها افتاده.
باربد از همان ابتدا حاضر به پذيرفتن او به عنوان دختر خانواده و خواهر خود نيست.
دوستش دارد. خانواده براي او شناسنامه مي گيرد و او ايمان مي شود. پزشك خواستگار غزل مي شود و
بخشي از اين رمان :
دستهايم را روي ميز كوبيدم همه ساكت شدند و به طرف من برگشتند
در حاليكه لبخندي روي لبم نشسته بود گفتم:
در حاليكه لبخندي روي لبم نشسته بود گفتم:
- آتش بس! من حساب مي كنم
سهيل دستهايش را به هم كوبيد و با شعف گفت
- دمت گرم خيلي آقايي
به پيروي از او عرفان و ياشار هم شروع كردند به دست زدن. لبم را به دندان گزيدم
و در حاليكه با چشم به اطراف اشاره مي كردم گفتم:
و در حاليكه با چشم به اطراف اشاره مي كردم گفتم:
- نديد بديدا ابرومون رفت
سهيل همانطور كه دستهايش را به شدت به هم مي كوبيد گفت
- بدبخت واسه ات كلاس گذاشتيم
و. به عقب برگشت و به دو دختري كه در ميز كناري نشسته بودند گفت
- خيلي با معرفت
استينش را كشيدم . عرفان و ياشار به خنده افتادند.
رو به دختر جواني كه با تعجب نگاهمان مي كرد و اماده انفجار بود كردم و گفتم
رو به دختر جواني كه با تعجب نگاهمان مي كرد و اماده انفجار بود كردم و گفتم
-شرمنده ام خانم.
چشم چرخاند و گفت:
- خواهش مي كنم
ياشار صدايش را پايين اورد و ارام گفت
- كي مي ره اين همه راه رو؟
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۷ بازديد
- ۰ نظر
