اگر چه صبح سرآغاز عشق انسان هاست
ولي حكايت تلخي براي چوپان هاست
ميان دل بستن بر نگاه هرزه ي ميش
به فكر حمله ي خونبار تيز دندان هاست
به گرگ قصه بگو جنگ را شروع كند
كه نيزه هاي اهالي اسير قرآن هاست
كه ماه هرزه ي اينجا هنوز شوال است
و جاي فردوسي ها درون ميدان هاست!
به پاي كوچك كوچه شبانه قفل زدند
و شهر جاي عبور -فقط- خيابان هاست!
نگاه خيره ي ماهي به تنگه ها خشكيد
خبر نداشت كه جفتش اسير جريان هاست
تو را ميان خرافات و فال گم كردم
ولي هنوز اميدم به عمق فنجان هاست
حامد بهاروند

- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۶ ۱۰ بازديد
- ۰ نظر
