شعر زيباي داغ داريم نه داغي كه بر آن اخم كنيم از حامد عسكري

اشعار زيبا و خواندني



شعر زيباي داغ داريم نه داغي كه بر آن اخم كنيم از حامد عسكري



داغ داريم نه داغـي كه بر آن اخم كنيم

 مرگمان باد اگر شكوه اي از زخم كنيم

مرد آن است كه از نسل سياوش باشد

"عاشقي شيوه‌ي رندان بلا كش باشد "

چند قرن است كه زخمي متوالي دارند

از كويــر آمده‌ها بغض سفالـــــــي دارند

بنويسيد گلــــو هــــاي شما راه بهشت

بنويسيد مرا شهر مرا خشت به خشت

بنويسيد زنـي مُرد كــــه زنبيل نداشت

پسري زير زمين بود و پدر بيل نداشت

بنويسيد كه با عطر وضو آوردند

نعش دلدار مرا لاي پتــو آوردند

زلفها گرچه پر از خاك و لبش گرچه كبود

"دوش مــي‌آمد و رخساره بر افروخته بود

خوب داند كه به اين سينه چه ها مي گذرد

هر كه از كوچه ي معشوقه ما مي گذرد

بنويسيد غـــم و خشت و تگرگ آمده بود

از در و پنجره‌ ها ضجـــه‌ي مرگ آمده بود

شهر آنقدر پريشان شده بود از تاريخ

شاه قاجار بـــه دلداري ارگ آمده بود

با دلي پر شده از زخـــم نمك مي‌خورديم

دوش وقت سحر از غصه ترك مي‌خورديم

بنويسيد كـــه بم مظهر گمنامي ‌هاست

سرزمين نفس زخمي بسطامي‌هاست

ننويسيد كـــه بـــم تلـــي از آواره شده است

بم به خال لب يك دوست گرفتار شده است

مثل وقتي كه دل چلچله‌اي مي‌شكند

مرد هـــم زير غــــم زلزله‌اي مي‌شكند

زير بارِ غــم شهرم جگـرم مي سوزد

به خدا بال و پرم بال و پرم مي‌سوزد

مثل مرغي شده‌ دل در قفسي از آتش

هــــر قدر اين ور آن ور بپرم مـــي‌سوزد

بوي نارنج و حناهاي نكـــوبيده بخيـــــــر!

كه در اين شهر ِ پر از دود سرم مي‌سوزد

چاره‌اي نيست گلم قسمت من هم اين است

دل بـــــه هـــر سرو قدي مـي‌سپرم مي‌سوزد

الغرض از غـــــم دنيــا گله‌اي نيست عزيز!

گله‌اي هست اگر، حوصله‌اي نيست عزيز!

ياد دادند به ما نخل ِ كمر تا نكنيم

آنچــــه داريــم ز بيگانه تمنا نكنيم

آسمان هست، غزل هست، كبوتر داريم

بايد اين چـــادر ماتـــــــــــم زده را برداريم

تن ِ ترد ِ همه ي چلچله ها در خاك و

پاي هــــر گور، چهل نخل تنـاور داريم

مشتي از خاك تو را باد كه پاشيد به شهر

پشت هــر حنجــــــــره يك ايرج ديگر داريم

مثل ققنــــوس ز ما باز شرر خواهد خاست

بم همين طور نمي‌ماند و بر خواهد خاست

داغ ديديم شما داغ نبينبد قبول!

تبــري همنفس باغ نبينيد قبول!

هيـــچ جاي دل آباد شما بـــــم نشود

سايه‌ي لطف خدا از سر ما كم نشود

گاه گاهي به لب عشق صدامان بكنيد

داغ ديديــــم اميــد است دعامان بكنيد

بــم به اميد خدا شاد و جوان خواهد شد

"نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد "




شاعر : حامد عسكري







تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد