شعر زيباي تو را مي بخشم اي مغرور اي مرد
اگر باغم ولي همسايه ي مرگ
اگر پاييزي ام از برگ تا برگ
اگر از درد تو خسته ترينم
اگر از كوچ تو خانه نشينم
اگر از تو به تن جامه دريدم
اگر از تو به خودسوزي رسيدم
تو رو مي بخشم اي مغرور شبگرد
تو رو مي بخشم اي تنها ترين مرد
من از تو تازه اما پيرم از تو
من از تو سرخوش و دلگيرم از تو
من از تو زنده و مي ميرم از تو
تو را مي خواهم اي مرحم اي درد
تو رو مي بخشم ، اي مغرور ! اي مرد !
منو بي تو عذاب شب شمردن
منو بي تو به گريه دل سپردن
منو از مرگ لحظه جان گرفتن
منو در ماتم هر لحظه مردن
نمي داني چه دلتنگم چه دلتنگ
از اين شبهاي با اندوه بي رنگ

- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۷ بازديد
- ۰ نظر
