
در اين آشفتگي هرگز تو ديگر سر نمي گردي
مرو تغيير جنسيت ، كه ديگر نر نمي گردي
رسيده جان من بر لب از اين بيماري پنهان
چرا گفتي تو پنهاني از اين بدتر نمي گردي
دروغي را كه گفتي دارمش من يادگار از تو
خودت حرفي بزن باخود ، بجانت كر نمي گردي
خيانت كرده بودم من مگر از پيش من رفتي
دويدم هرچه دنبالت تو گفتي خر نمي گردي
به جانت هر چه از امراض تو دارم ، نمي داني
شوم قرباني فهمت ، كه ديگر شر نمي گردي
پشيمان از طلا گشتم كه اينجا جاي ماها نيست
بمان در جاي خود محكم ، تو ديگر زر نمي گردي
"وصال" از تلخي طنزت نه مي خندد ، نه مي گريد
ز نامردي تو مي گريي ، به شعرم بر نمي گردي
محمد علي رستمي "وصال"

- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۸ بازديد
- ۰ نظر