
يه بار مامانم بهم شك كرده بود فكر كرده بود سيگار مي كشم
زنگ زده بود به داييم بياد نصيحتم كنه نزديك ظهر بود
داييم اومـد وضـو گرفت نمازشو خـوند
ناهارش رو خورد خيلي ساده و خاكي اومد
رو مبل پيشم يـه سيب برداشت
گفت : عزيزم اين سيب رو مي بيني ؟
گفتم بلـه دايي گفـت : ديگه سيگار نكش …
تو عمرم اينطوري قانع نشده بودم

- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۶ ۶ بازديد
- ۰ نظر

آقا ديگه كار از ابرو برداشتنو؛ شلوار قرمز پوشيدنو
گوشواره انداختن پسرا گذشته
امروز يه پسر ديدم وسط دعوا داشت جيغ ميزد

- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۶ ۱۲ بازديد
- ۰ نظر

دانلود كتاب رمان جديد بوف كور
براي اينكه آبروي آنها نرود ، مجبور بودم كه او را به زني اختيار كنم _
چون اين دختر باكره نبود ، اين مطلب را هم نميدانستم _
من اصلا نتوانستم كه بدانم _
فقط به من رسانده بودند _
همان شب ِ عروسي وقتي كه توي اتاق تنها مانديم
من هر چه التماس درخواست كردم ، بخرجش نرفت و " لخت " نشد _
من هر چه التماس درخواست كردم ، بخرجش نرفت و " لخت " نشد _
ميگفت " بي نمازم "
...
او قبلا آن دستمال پر معني را درست كرده بود ، خون كبوتر به آن زده بود ، نميدانم !
آنوقت همه به من تبريك ميگفتند و بهم چشمك ميزدند
و لابد توي دلشان ميگفتند " يارو ديشب قلعه رو گرفته " _
و لابد توي دلشان ميگفتند " يارو ديشب قلعه رو گرفته " _
و من به روي مباركم نمي آوردم _
به من ميخنديدند _
به خريت من ميخنديدند _
...
بعد از آنكه فهميدم او فاسق هاي جفت و تاق دارد و شايد به علت اينكه
آخوند چند كلمه ي عربي خوانده بود و اورا تحت اختيار من گذاشته بود از من بدش مي آمد _
آخوند چند كلمه ي عربي خوانده بود و اورا تحت اختيار من گذاشته بود از من بدش مي آمد _
و شايد ميخواست " آزاد " باشد _
...
او همه ي فاسق هارا به من ترجيح ميداد_
ميخواستم طرز رفتار ، اخلاق و دلربايي را از فاسق هاي زنم ياد بگيرم ، ولي
" جاكش " بدبختي بودم كه همه ي احمق ها به ريشم ميخنديدند _
" جاكش " بدبختي بودم كه همه ي احمق ها به ريشم ميخنديدند _
اصلا چطور ميتوانستم رفتار و اخلاق رجاله ها را ياد بگيرم ؟!
""""حالا ميدانم آنها را دوست داشت چون بي حيا ، احمق و متعفن بودند """"
""""عشق او اصلا با كثافت و مرگ توام بود """"
...............................................................................................
پ.ن : اين كتاب اينقدر حرف تووش هست كه اصلا نميشه به تك تك جمله هاش فكر
نكرد.نمشه نخوندش و نميشه شب هاي طولاني رو باهاش خوش نگذروند.
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۶ ۶ بازديد
- ۰ نظر

ﻭﻗﺘﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺟﻮﻭﻥ ﻭ ﺩﻝ ﺑﻬﺶ ﻧﺸﻮﻭﻥ ﺑﺪﯼ
ﻣﺜﻼ : ﻫﯽ ﻣﻮﻫﺎﺷﻮ ﺑﮑﺸﯽ ... ﮔﺎﺯﺵ ﺑﮕﯿﺮﯼ ... ﺑﺎ ﺟﺎﺭﻭ ﺑﺰﻧﯽ ﻟﻬﺶ ﮐﻨﯽ ...
ﺑﺎ ﺩﻣﭙﺎﯾﯽ ﺍﺑﺮﯼ ﺑﺰﻧﯽ ﺻﻮﺭﺗﺸﻮ ﺻﺎﻑ ﮐﻨﯿﯽ ...
ﮐﻠﻪ ﺍﺷﻮ ﺑﮑﻨﯽ ﺯﯾﺮ ﺍﺏ ﻭﺍﺳﻪ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﯼ ...
ﺧﻼﺻﻪ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺭﺍﻫﯽ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻬﺶ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﯽ
ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻌﻠﻬﻬﻬﻬﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯾﺎﺍﺍﺍﺍﺳﺖ

- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۶ ۶ بازديد
- ۰ نظر


