
من در شب تيره غيرت فانوسم
با لهجه ي تبدار جنون مانوسم
چون تيغ كه در دامن خون مي رقصد
يك روز لب حادثه را مي بوسم . . .
- ساناز محمدي
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۵ بازديد
- ۰ نظر

ببار اي اشك سيل آسا كه يارم بر نمي گردد
در اين دنياي تنهايي به ما ياور نمي گردد
هزاران بار جان دادم به عشقش روز و شب اما
دريغا خُلقِ بي مهرش به ما خوشتر نمي گردد . . .
- ساناز محمدي
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۴ بازديد
- ۰ نظر

بنويسيد بعد مرگم روي سنگ
آنكه اينجا در زير اين سنگ هم آغوش با خاك شده
عاشقي دل خسته بود
عاشقي كه عشقش را هيچ گاه فراموش نكرد
عاشقي كه عاشق او بود...
بنويسيد بعد از مرگم روي سنگ
آن كه خاك را نقاب چهره اش كرده
عاشق كسي بود كه او را از بحر غم نجات داده
و فرشته ي نجاتش تنها او را يك دوست مي ديد نه يك معشوق...
- ساناز محمدي
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۵ بازديد
- ۰ نظر

بر سنگ مزارم بنويسيد كه بيدار نبود
او خفته به خاك از غم بسيار نبود
بر سنگ مزارم بنويسيد كه هنگام سفر
عاشق شده و در تب ديدار نبود
آنگاه كه در گور نهادند مرا
همه دانند به جز قسمت و اجبار نبود
- ساناز محمدي
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۵ بازديد
- ۰ نظر

برسنگ قبرم بنويسيد خسته بود اهل زمين نبود نمازش شكسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد شيشه بود تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد پاك بود چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت عمري براي هر تبر و تيشه دسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد كل عمر پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود
- ساناز محمدي
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۵ بازديد
- ۰ نظر

فاتحه اي چو آمدي بر سر ي خسته اي بخوان
لب بگشا كه ميدهد لعل لبت به مرده جان
آنكه به پرسش آمدو فاتحه خواند و ميرود
گو نفسي كه روح را ميكنم از پي اش روان ....
بگوييد بر گورم بنويسند زندگي را دوست داشت ولي آن را نشناخت.
مهربون بود ولي مهر نورزيد.
طبيعت را دوست داشت ولي از آن لذت نبرد.
در آبگير قلبش جنب و جوش بود ولي كسي بدان راه نيافت.
در زندگي احساس تنهايي نمود ولي هرگزدل به كسي نداد.
و خلاصه...
بنويسيد "زنده بودن را براي زندگي دوست داشت، نه زندگي را براي زنده بودن
- ساناز محمدي
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۴ بازديد
- ۰ نظر

شال ماتمت آبرو به من داد
موج پرچمت دل را داده بر باد
قصه ي غمت درياي نگاهم
اسم اعظمت از لبم نيفتاد
- ساناز محمدي
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۵ بازديد
- ۰ نظر

باز هم بساط روضه دلبر فراهم است
از روضه تو صحن دو چشمم پر از نم است
حرفم خلاصه و اي محتشم بخوان
باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است ؟
- ساناز محمدي
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۴ بازديد
- ۰ نظر

جانت بـه كوير تفتــه دريـا بخشيد
هفتاد و دو گل ، به متن صحرا بخشيد
با جلـوه ي كــربـلاي عـاشـورايي
خون تــو بـه رنگ سرخ معنا بخشيد . . .
- ساناز محمدي
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۶ بازديد
- ۰ نظر

ﺗﺎ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﻫﺮﭼﻪ ﻣﯽ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ !
ﺍﺯ ﺍﻣﺮﻭﺯ، ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ ﺍست
ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ !
- ساناز محمدي
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۶ بازديد
- ۰ نظر