
ميان همهمه برگ هاي خشك پاييز
فقط تو ماندي كه هنوز از بهار لبريزي
روزهاي آخر پاييزت پر از خش خش آرزوهاي قشنگ !
پيشاپيش يلدا مبارك

- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴ ۱۳:۳۷ ۵ بازديد
- ۰ نظر







گلم پرپر شد و بوي گلاب آيد ز خاك او
بگو اي باغ سرخ من، گل من كو گل من كو
حسين جانم، حسين جانم
نمي گويم چها ديدم كه از من باخبر بودي
به هر كويي گذر كردم تو با من همسفر بودي
حسين جانم، حسين جانم
نمي دانم چسان بي تو، به سر عزم وطن دارم
ز هجده يوسفم با خود فقط يك پيرهن دارم
حسين جانم، حسين جانم
به غير از اشك چشم خود نياوردم گلابي را
كه من هرگز ننوشيدم بدون گريه آبي را
حسين جانم، حسين جانم
سحر چون پيك غم از در درآيد
شرار از سينه، آه از دل برآيد
دراي كارواني از وطن دور
به گوش جان ز ديوار و درآيد
گمانم كاروان اهلبيت است
كه سوي كعبهي دل با سرآيد
گلاب از چشم هر آلاله، جاري است
كه عطر عترت پيغمبر آيد
پس از يك اربعين اندوه و هجران
به ديدار برادر، خواهر آيد
همان خواهر كه غوغا كرده در شام
همان ريحانهي پيغمبر آيد
همان خواهر كه با سِحر بيانش
به هر جا آفريده محشر آيد
همان خواهر كه كس نشناسد او را
به باغ لالههاي پرپر آيد
همان خواهر ولي خاطرپريشان
سيهپوش و بنفشهپيكر آيد
اگر از كربلا، غمگين سفر كرد
كنون از گَرد ره، غمگينتر آيد
نواي «واي واي» از جان زهرا
صداي «هاي هاي» حيدر آيد
از اين ديدار طاقتسوز ما را
همه خون دل از چشم تر آيد
غمآهنگي به استقبال يك فوج
كبوترهاي بيبال و پر آيد
بيا با اين كبوترها بخوانيم
سرودي را كه شام غم سرآيد:
«شميم جانفزاي كوي بابم
مرا اندر مشام جان برآيد»
«گمانم كربلا شد، عمّه! نزديك
كه بوي مُشك ناب و عنبر آيد»
«به گوشم، عمّه! از گهوارهي گور
در اين صحرا، صداي اصغر آيد»
«مهار ناقه را يك دم نگهدار
كه استقبال ليلا، اكبر آيد»
«ولي اي عمّه! دارم التماسي
قبول خاطر زارت گر آيد»،
«در اين صحرا مكن منزل كه ترسم
دوباره شمر دون با خنجر آيد»
اي ساربان! اي ساربان! محمل نگهدار
آمد به منزل كاروان، منزل نگهدار
محمل مران، محمل مران، شهر دل اينجاست
اين كاروان خسته دل را منزل اينجاست
اينجا بهار بي خزانِ من خزان شد
از برگﹾ برگ لاله هايم خون روان شد
اينجا همه دار و ندارم را گرفتند
باغ و گل و عشق و بهارم را گرفتند
اينجا به خاك افتاده بود و هست عباس
هم مشك خالي، هم علم، هم دست عباس
اينجا ز هم پيشاني اكبر جدا شد
بابا تماشا كرد و فرزندش فدا شد
اينجا ز آل الله منع آب كردند
با تير طفل شير را سيراب كردند
اينجا صداي العطش بيداد مي كرد
بر تشنه كامان آب هم فرياد مي كرد
اينجا همه از آل پيغمبر بريدند
ريحانه ي خير البشر را سر بريدند
اينجا ستم بر عترت و بر آل گرديد
قرآن به زير دست و پا پامال گرديد
اينجا به خون غلطيد يك گردون ستاره
اينجا كشيد از گوش، دشمنﹾ گوشواره
اينجا زدند آل علي را ظالمانه
شد ياس ها نيلوفري از تازيانه
اينجا چو از خانه به دوشان خانه مي سوخت
دامان طفلان چون پر پروانه مي سوخت
اينجا به گردون رفت دود آه زينب
حَلقِ بريده شد زيارتگاه زينب
اينجا عدو بر زخم پيغمبر نمك زد
هر برگ گل را مُهري از غصب فدك زد
اينجا زگريه ناقه ها در گِل نشستند
دُردانه هاي وحي در محمل نشستند
اي كربلا! گل هاي سرخ ياس من كو؟
اي وادي خون! اكبر و عباس من كو؟
با غنچه ي نشكفته ي پرپر چه كردي؟
با حنجر خشك علي اصغر چه كردي؟
خون جگر از ديده ام بر چهره جاريست
پيراهن آوردم به همره، يوسفم نيست
تصوير درد و داغ در آيينه دارم
چون آفتابﹾ آتش درون سينه دارم
خاموش و در دل گفتگو با يار دارم
در سينه داغ هيجده دلدار دارم
بعد از حسين از عمر خود آزرده بودم
اي كاش من با آن سه ساله مرده بودم
اشكم به رخ آهم به دل سوزم به سينه
بي تو چگونه من روم سوي مدينه
اي كاش چون تو پيكرم صدچاك مي شد
اي كاش جسمم در كنارت خاك مي شد
گيرم كه زنده راه يثرب را بپويم
زهرا اگر پرسد حسينم كو چه گويم؟
بگذار تا سوز دلم مخفي بماند
اين صفحه با سوز خود ميثم بخواند

----
شهيد گمنام با صداي مجتبي رمضاني
----








